سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چه خواهد کرد با ما عشق؟

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اولین یادداشت انتخاباتی این وب‏لاگ

این انتخابات برای خیلی‏ها دین و ایمانی باقی نگذاشت.

((رئیس جمهور شدن کاندیدای محبوب من به قیمت جهنم رفتن من....))

((اسلام فدای آقای ایکس))

((امام فدای آقای فلان))

((رهبر فدای آقای بهمان))

*

...و آزارها به جایی رسید که...

(یادداشت من را در همین وب‏لاگ، با همین عنوان مطالعه کنید.)

*

متأسفم.


کارگران مشغول کارند-مانی حقیقی

(کارگران مشغول کارند-مانی حقیقی)

این فیلم را در دانش‏گاه‏مان دیدم. فیلم بسیار تأویل‏پذیری است. داستان چند دوست است که سن و سالی ازشان می‏گذرد و می‏خواهند یک سنگ گنده را از بالای یک دره به درون آن بیندازند تا از شنیدن صدای افتادن سنگ در رودخانه‏ای که انتهای دره است لذت ببرند. سنگ را به طور اتفاقی در جاده‏ی تهران-شمال پیدا کرده‏اند. از اول صبح شروع می‏کنند به تلاش برای هل دادن سنگ و در راه رسیدن به هدف هزینه‏های زیادی را متحمل می‏شوند. یک الاغ می‏خرند، پای یکی‏شان زخمی می‏شود، یک اره برقی می‏خرند تا با آن یک درخت تبریزی را قطع کنند و از درخت به عنوان اهرم استفاده کنند، پاترول‏شان درب و داغان می‏شود و....

در طول روز یکی‏یکی خسته می‏شوند و کنار می‏کشند. آخر سر فقط یکی‏شان می‏ماند. دوستان‏ش هر چه سعی می‏کنند  او را منصرف کنند، فایده‏ای ندارد. نهایتاً او را در سرما، با تخته سنگ، رهای‏ش می‏کنند و می‏روند. مقداری که دور می‏شوند، دل‏شان می‏سوزد و برمی‏گردند تا دوست‏شان را با خود ببرند. اما دوست‏شان هم‏چنان کلّه‏خر است و دست از تلاش نمی‏کشد. عاقبت می‏توانند راضی‏ش کنند که با آن‏ها یک لیوان قهوه بنوشد و بعد از آن تلاش‏ش را ادامه دهد.

در همین حین که دارند قهوه می‏نوشند، صدای افتادن سنگ را می‏شنوند و فیلم به پایان می‏رسد.

*

این فیلم بر اساس طرحی از عباس کیارستمی ساخته شده. در مراسم اکران فیلم، مانی حقیقی(کارگردان)، آتیلا پسیانی(رفیق کلّه‏خر)، امید روحانی(یکی دیگر از رفقا) نیز حضور داشتند. مانی حقیقی تأویل‏پذیری فیلم را نقطه‏ی مثبت فیلم دانست و اظهار داشت هدف‏ش از ساخت فیلم این بوده که ذهن مخاطب را به کار بیندازد در برداشت‏های ذهنی.

هم‏چنین در رابطه با نظر مایکل‏مور درباره‏ی فیلم گفت که تعبیر او از عناصر فیلم این‏گونه بود که: سنگ نماد عراق است. رفیق کلّه‏خر نماد امریکا و دوستان‏ش که سعی در منصرف کردن‏ش دارند، اتحادیه‏ی اروپایند.

آتیلا پسیانی اضافه کرد که الاغ هم نماد مایکل‏مور بوده.

مانی حقیقی افزود که این تأویل‏پذیری فیلم عاقبت کار دست کارگردان داد و هیئت محترم ممیزی ارشاد، به فیلم اجازه‏ی اکران ندادند.

*

و در آخر؛ ما که نفهمیدیم منظور از فیلم این بود که (آدمی‏زاد احمق است) یا این‏که (تلاش، انسان را به هدف‏ش می‏رساند)؟

شاید هم این بوده که....

چه می‏دانم؟


آزار به جایی رسید که...

فاطمیه‏ی امسال، بالاخره بعد از چند سال رفتم به مراسم بیت ره‏بری. داخل حسینیه پر شده بود، بیرون نشستم. یک ویدئو پروژکتور گذاشته بودند برای ما بیرونی ها که مراسم را ببینیم. روضه که شروع شد، دوربین ره‏بر را نشان داد. ره‏بر داشت با چهره‏ای اخمو جلوی‏ش را نگاه می‏کرد. گویا روضه‏خوانی مداح، هیچ اثری به روی‏ش نگذاشته بود. اواخر سینه‏زنی مداح شروع کرد به خواندن یک شعر راجع به شهادت که در یک بیت‏ش آرزوی شهادت می‏کرد. تا به بیت مذکور رسید، بغض ره‏بر ترکید و طوری گریه‏ش گرفت که شانه‏های می‏لرزید. شعر تمام شد و گریه‏ی ره‏بر نیز آرام‏تر شد. مداح شروع کرد به خواندن (امّن یجیب...). ره‏بر دوباره گریه‏ش شدید شد. دل‏م برای‏ش سوخت.

یاد یک روایت افتادم که در کتاب تاریخ دوره‏ی دبیرستان‏مان داشتیم...

*

آزار مردم به جایی رسید که امیرالمؤمنین، علی(ع)، یک روز در خطبه‏اش از خدا خواست که شهادت‏ش را هر چه سریع‏تر برساند. 

*

هنوز هم وقتی این ماجرا یادم می‏آید، گریه‏م می‏گیرد...

*

راستی؛ مداح آن شب حاج محمد طاهری بود.


جشن تولد پدر...

افسانه نیست!حرف من عین حقیقت است:
«بابای من برای خودش حاج همّت است»
آهسته باز از بغل پله ها گذشت...
می زد نفس نفس، نفس او عبادت است
او از دوکوهه آمده این جا غریبه است
حرف دل ش زیاد و پیِ مرد صحبت است
با مرتضا فقط پدر این جا صمیمی است
با کم ترین کسی پدرم گرم، راحت است
او هم درست مثل پدر شیمیایی است
او بد تر است،«ثانیه معکوس» مهلت است
وقتی که مرد قافیه اش درد می شود
زجری که می شود پدرم، درد غیرت است
این درد غیرت پدرم تیغ در گلوست
داغی که پشت او شکند «هتک حرمت» است
روزی قفس خرید، ولی میله اش برید
خندید و گفت:«نذر نجات از اسارت است.»
«هرگز نمیرد آن که دل ش زنده شد به عشق»
جشن تولد پدر من شهادت است
پاییز 1386


عقل یا دل؟ مسأله این است...

عاشق آیت الله قاضی بود. فقها با قاضی مشکل داشتند. مردم هم طرف‏دار فقها بودند. از آن‏جایی که استعداد درخشانی داشت، مردم برای پدرش نامه نوشتند که پسرت می‏رود پیش آدم‏های نااهل. جلوی‏ش را بگیر. پدر نیز از سر دل‏سوزی برای پسرش نوشت که راضی نیستم اگر بروی پیش قاضی.

چاره‏ای نبود. می‏دانست که پدر دارد اشتباه می‏کند، ولی بنابر دستور خدا می‏بایست حرف پدر را گوش می‏کرد. 15سال گذشت و پدر مرد. به حکم شرع مراجعه کرد و دید که حال می‏تواند برود به دنبال معشوق‏ش.

می‏گویند به خاطر همین اطاعت از امر پدر بود که خدا، محمد تقی بهجت را به یکی از بزرگترین علما و عرفای قرن حاضر تبدیل کرد.  

 


یک کلیپ شنیدنی از آیت الله بهجت(ره)-چرا مانده‏ایم بی‏سرپرست؟

تا وقتی که بود، نه شناختیم‏ش و نه سعی کردیم بشناسیم‏ش. حالا که رفته، همه به دست و پا افتاده‏ایم تا کاری کنیم.

این کلیپ هم، از جمله‏ی هم‏این کارهاست.

در آن راجع به این‏که چرا این همه مشکل داریم صحبت می‏کند...

دان‏لود کنید:

http://www.4shared.com/file/107222114/848c2f52/BahjatEinShinGhafparsiblogcom.html
التماس دعا.

 


3کلیپ فاطمی...

بعضی روضه‏ها انسان را آتش می‏زنند. چندتا از همان روضه‏ها برای‏تان آورده‏ام. پیش‏ا‏پیش از محضر صاحب‏الزمان(عج) عذر می‏خواهم.

1

روضه‏ی اوّل را حاج محمود کریمی و مجید بنی فاطمه تصویر کرده‏اند. من هر موقع که گوش می‏دهم‏ش درب‏وداغان می‏شوم.

دان‏لود کنید:

http://www.4shared.com/file/107219464/5da786af/roze-e-MadarEinShinGhafparsiblogcom.html
2

روضه‏ی دوم را نیز محمود کریمی خوانده. آهنگ‏ش، آهنگ ((ایران)) است که آقای غلام‏علی خوانده‏اند. ای دشت‏های‏ت ارغوانی...

شروع شعر حاج محمود این‏طور است:

ای راحت جان، گرمی دل، خندیدن تو

آرامش‏م را، داده بر باد، لرزیدن تو...

دان‏لود کنید:

http://www.4shared.com/file/107219929/4fa2ac45/RahateJanEinShinGhafparsiblogcom.html
3

روضه‏ی سوم را حاج حسین مردانی خوانده است. خیلی قدیمی است، ولی کم‏تر آدمی را دیده‏ام که گوش‏ش داده باشد. کیفیت‏ش را نیز به بزرگ‏واری خودتان ببخشید.

یه بابای پهلوون....مادر خونه جوون....زیر سایه‏ی یه سقف....گل‏ یاس مهربون....

آسمون...هر چی که داشت رو رو می‏کرد....سقف خونه‏مون رو آرزو می‏کرد....

دان‏لود کنید:

http://www.4shared.com/file/107221110/915444a5/Goldun-e-YasEinShinGhafparsiblogcom.html
*

در سوختن‏های‏تان ما را هم دعا کنید.


خداحافظ پیرمرد! - سخنی با آیت الله بهجت(ره)

اول‏ش‏ پیامک آمد. پیام را که خواندم، گفتم: امکان ندارد. گفتم: دروغ است. گفتم: شایعه است. امّا پشت سرش پیامک‏های دوم و سوم آمدند؛ و همین‏طور چهارم و پنجم و .... و دهم و .... .

می‏گویند اگر یک خبر به حد تواتر برسد،احتمال راست‏بودن‏ش زیادمی‏شود. ای کاش خبر دروغ بود. امّا تلوزیون هم اعلام کرد.

*

حتّا 0.5% هم احتمال نمی‏دادیم که نفر بعدی تو باشی. شنیده بودیم آن‏قدر از دنیا بریده‏ای که اختیار مرگ‏ت دست خودت است. آخر چرا الآن را انتخاب کردی؟ فکر نکردی اگر بروی، ما چه خاکی سرمان کنیم؟

*

بچه‏ها همه می‏خندیدند. اگر خودشان خبر را به من نمی‏دادند گمان می‏کردم که بی‏خبرند. جوّ اتاق داشت خفه‏م می‏کرد؛ لذا بیرون آمدم و نشستم توی آلاچیق. بغض‏م گرفته بود. محسن داشت از دور می‏آمد. سلام کردیم و به هم دست دادیم. ساکت شدم. مشکوک نگاه‏م کرد و پرسید: چی شده؟

طاقت نیاوردم. بغض‏م ترکید. خودم را انداختم توی بغل‏ش و گفتم: آیت الله بهجت مرد!

محسن هم گریه‏ش گرفت. چه‏قدر خوب است که آدم یک رفیق برای گریه‏کردن داشته باشد.

*

همیشه درمانده‏ام. هر موقع که درمانده‏تر می‏شوم، می‏روم سراغ قرآن. قرآن را باز کردم. آمد: و اصبروا...انّ الله مع الصّابرین.

خدا صبرمان دهد...

*

بالای منبر، آن‏قدر با اطمینان خبر نزدیکی ظهور را می‏دادی که فکر می‏کردیم تو هم، آن‏روز زنده باشی...

موقع نماز‍، طوری ناله می‏کردی که خیال می‏کردیم آخرین نمازی است که داری می‏خوانی...

*

می‏ترسیدم پیش‏ت بیایم. چون می‏دانستم اگر نگاه‏م کنی آبروم می‏رود... امّا وقتی آمدم، نگاهم کردی و لب‏خندی پدرانه زدی!

از تو نخواستم نصیحت‏م کنی چون می‏دانستم که خواهی گفت: واجبات‏ت را انجام بده و محرّمات را هم ترک کن.

*

وقتی رفتی، بهجت دل‏مان رفت.

*

خداحافظ! ای آخرین یادگار آیت الله قاضی...


بغضی که باید می‏شکست...

در عرش غوغا به پا شده بود.

همه با هم هم‏همه می‏کردند.

گناه‏کارترین انسان با ابهتی خاص،در چشم عرشیان، داشت به محضر خدا حاضر می‏شد.

گناه‏کار، کفش‏هاش را به گردن‏ش انداخته بود و زور می‏زد که گریه نکند.

ولی عاقبت بغض‏ش شکست.

از هیچ‏کس صدایی درنمی‏آمد.

خدا به عرشیان نگاهی کرد که این است بنده‏ی من.