سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چه خواهد کرد با ما عشق؟

صفحه خانگی پارسی یار درباره

قصه‏ی آزادی

حرّ راه را بر امام حسین(ع) بسته بود.

امام حسین(ع) به‏ش گفت:

مادرت به عزای‏ت بنشیند.

حرّ گفت:

((هر کس دیگری، اگر این‏ها را به من گفته بود، می‏دانستم به او چه بگویم. امّا چه کنم که مادرت فاطمه(س) است.))

برای همین چیزی نگفت و رفت.

*

و می‏گویند برای همین بود که عاقبت‏ش چنان نورانی شد...

رحمه الله علیه.


ادب

از نجف کفن و برد یمانی خرید و به ضریح حضرت امیر(ع) تبرک‏اش کرد.

اما در کربلا آن را حتا از چمدان‏ش هم در نیاورد، چه برسد به این که بخواهد تبرک‏اش کند.

به‏ش گفتم: نمی‏خواهی کفن‏ت را تبرک کنی؟

موضوع بحث را عوض کرد و پیچاند ما را.

بعداً که سماجت کردیم، اشک در چشم‏های‏ش جمع شد و گفت:

 ((در محضر ارباب بی‏کفن، صحبت از کفن،‏ بی‏ادبی است.))

و رفت.