سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چه خواهد کرد با ما عشق؟

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سوغاتی

از کربلا رسیده‏ام و دربه‏در شدم...

از کربلا رسیده‏ام و خاک بر سرم...

از کربلا رسیده‏ام و دست خالی‏م...

سوغات کربلای حسین‏اند: گریه‏ها.

از کربلا رسیده‏ام و دل ندارم و...

از کربلا رسیده‏ام و بی‏قرارم و...

از کربلا رسیده‏ام و شرم‏سارم و...

از کربلا رسیده‏ام و زنده‏ام هنوز...

*

کاش در این سفر می‏مردم!


کلاغ

مانند یک کلاغ نشسته به روی سیم

تنها نشسته‏ام به کناری من یتیم

در روبه‏روم، رو به غروب است آفتاب

از سمت کوی دوست همی می‏وزد نسیم

کارم کشیده است به بازیّ با حروف

 با عین و شین قاف و الف، لام، میم، میم

ما عمرمان به حسرت لب‏های تو گذشت

عمری‏ست در مدار غم‏ت پرسه می‏زنیم

هر دم عذاب‏مان به زیادت کشی که ما

دانی که از در تو به جایی نمی‏رویم

اندر طواف عشق تو و دوستان تو

با باد و خاک و آتش و با آب هم‏رهیم

ما با امید وصل تو ای دوست زنده ایم

با ما نگو که ما به تو آخر نمی‏رسیم

یک دم بیا و پا به سر چشم ما گذار

آخر مگر ز فرش اتاق تو کم‏تریم؟

ما رعیت‏یم و مالک و چوپان مان علی(ع)ست

در مرغ‏زار کار خدا عشق می‏چریم

در هول روز حشر که هیچ‏اش فرار نیست

بی‏لطف یار راه به جایی نمی‏بریم

*

دیگر بس است‏! جز به خدا درد خود مگو

«درد» و «دوا» از اوست. هو الحق.هو الحکیم.

پاییز1387


رابطه‏ی عشق و جدایی

 عشق‏های زمینی، بعد از وصال، محکوم به جدایی هستند.  

(از آخرین تفلسفات من)

*

این‏ها در ادامه به ذهنم رسید: عشق در هر صورت محکوم به جدایی است. چه هوایی و چه زمینی.

هوایی‏ها قبل از وصل محکوم به جدایی‏اند.

در زمینی‏ها هم، برای بد شانس‏ها یک وقت دیدی قبل از وصال هم باید جدایی بکشند.

و (این سرنوشت حتمی اولاد آدم است...).


کنعان-مانی حقیقی

کنعان را چند روز پیش دیدم. امّا هر چه فکر کردم نفهمیدم چرا اسم‏ش را گذاشته‏اند کنعان. البته هنگام دیدن فیلم بسیار خسته بودم و شاید نکته‏ای بوده که من متوجه نشده‏ام.

اواسط فیلم، یک سوآل برای‏م پیش آمد که (چرا انسان‏ها این‏قدر از هم دور هستند؟) و گریه‏ام گرفت.

و یاد یکی از دیالوگ‏های نهایی فیلم (سکس و فلسفه)ی مخملباف افتادم که می‏گفت:

(انسان تنهاست و تنهایی تقدیر اوست.)

و احساس بدی مرا فرا گرفت.


چارلی و کارخانه‏ی شکلات‏سازی-تیم برتون

این فیلم را چند روز پیش بالاخره دیدم. چند نکته از آن برداشت کردم.

1.اوّل‏ش که بچه‏ها وارد کارخانه شدند، آقای ونکا-صاحب کارخانه‏ی شکلات‏سازی- به آن‏ها گفت که از هوا و هوس‏شان پیروی نکنند.

هر کدام از بچه‏ها صاحب چیزی بودند. یکی از دخترها صاحب رکوردهای مختلف بود. آن یکی پول‏دار بود و فکر می‏کرد با پول می‏تواند همه‏چیز را بخرد. پسرها هم یکی‏شان شکمو بود و آن یکی، دانش زیادی داشت. امّا چارلی هیچ نداشت.

هوا و هوس، عاقبت کار دست همه‏ی بچه‏ها داد، به‏جز چارلی. چون هیچ نداشت.

ما هم اگر در برابر خدا هم اگر احساس فقر مطلق کنیم، شاید به عاقبت نیکوی چارلی دچار شویم.

2.چارلی ده دلار اولیه‏اش را برای خرید شکلات از روی زمین پیدا کرده بود. داشتم با خودم فکر می‏کردم اگر یک روز تصمیم بگیرد انسان درست‏کار و متشرّعی بشود، کارخانه را چه می‏کند؟ چون ریشه‏ی اصلی مال، برای خودش نبوده است.

3. راستی، بازی جانی‏دپ نیز فوق‏العاده بود. خصوصاً آن‏جایی که پس از سال‏ها به خانه‏اش برگشته بود و پدرش داشت دندان‏های‏ش را معاینه می‏کرد خیلی معصومانه به نظر می‏رسید.

4. در ضمن کارگردان فیلم، تیم برتون است. و بر مبنای یک از داستان‏های رولد دال ساخته شده است.


هدیه به کورش والا!

چندروز پیش شیراز بودم. رفته بودم تخت جمشید. آن‏جا چیزی دیدم که احساس افتخار ملی کردم. وقتی می‏خواستم روی دیواره‏ها به رسم یادبود یادگاری بنویسم، متوجه شدم که هیچ جایی برای یادگاری نوشتن نمانده. قبل از من، علاقه‏مندان به تاریخ این مرز و بوم تمام دیوارها یادگاری‏مال کرده بودند. برای همین مجبور شدم تا 3000 تومان از جیب خرج کنم تا یک اسپری بخرم و با آن روی دیواره‏ها یادگاری بنویسم.

من در همین جا از مسئولین فرهنگی کشور تقاضا می کنم که فکری برای این قشر گسترده از علاقه‏مندان ایرانی و غیر ایرانی، فکری بنمایند که مجبور نشوند مانند من 3000 تومان پول بدهند و اسپری بخرند. در این راستا پیش‏نهادهایی هم دارم:

1.تخت جمشید را خراب کنیم  و تکه‏های تاریخی‏ش را با سوبسید-ببخشید،یارانه‏ی دولتی- به حراج بگذاریم تا تاریخ چند هزار ساله به درون خانه‏های مردم هم راه پیدا کند. و به جای بنای خراب شده یک تخت جمشید جدید بنا کنیم با دیواره‏های بیش‏تر.

2.اگر پیش‏نهاد بالا عملی نیست، یک لایه از روی دیواره‏ها برداریم تا دیوارها دوباره یک‏دست قابل نبشتن بشوند.

3.اگر پیش‏نهاد قبلی هم عملی نیست، لااقل سازمان وزین میراث فرهنگی یک دکه در محل مذکور نصب کند که در آن با دریافت کارت شناسایی معتبر، اسپری به مردم کرایه دهند و درآمدش را نیز صرف اعتلای فرهنگی کشور نمایند.

با تشکر از:

1.اسفندیار رحیم مشایی و سایر مدیران قبلی سازمان میراث فرهنگی

2. اسپری‏فروش گرامی که 500 تومان به من تخفیف داد.

3.داریوش اول وسایر شاهان ساسانی که اجازه دادند سوار کلّه‏ی شیرهای‏سنگی‏شان بشویم و عکس بیندازیم.

*

پیوست: در ضمن، در این سفر توانستیم با چکش، یک تکّه‏ی درسته از گل‏های تزئینی سنگی را از دیوار جدا کنیم و آن را با خودمان به تهران بیاوریم. علاقه‏مندان می‏توانند با من تماس بگیرند تا بعدن نشان‏شان دهم.    


مهم‏ترین کشف انسان و انسان‏شدن

امروز صبح، سوار اتوبوس بودم و داشتم به دانشگاه می‏رفتم. بالای سر راننده یک جمله‏ی جالب نبشته شده بود که من براتون نقل می‏کنم‏ش:

((کشف کلمه، مهم‏ترین کشف انسان بود و کشف سکوت، مهم‏ترین کشف انسان شدن.))


خوش‏بختی یعنی...

در این ترافیک پیام‏ک‏های انتخاباتی، دی‏شب در کمال ناباوری برام یه پیام‏ک غیر انتخاباتی آمد و بسیار خندا‏ن‏م نمود!!! 

آن را برای‏تان می‏نویسم که شما هم بخندید. البته من در نقل پیام کمی آن را تغییر می‏دهم که با ادب وب‏لاگی‏ام جور دربیاید.

((خوش‏بینی یعنی این‏که اگر یک روز گنجشک به روی سرت دست‏شویی کرد، خدا رو شکر کنی که گاوها پرواز بلد نیستن.))

*

قسمت تغییریافته را زیرش خط کشیده‏ام!!!!!!