سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چه خواهد کرد با ما عشق؟

صفحه خانگی پارسی یار درباره

قصه‏ی آزادی

حرّ راه را بر امام حسین(ع) بسته بود.

امام حسین(ع) به‏ش گفت:

مادرت به عزای‏ت بنشیند.

حرّ گفت:

((هر کس دیگری، اگر این‏ها را به من گفته بود، می‏دانستم به او چه بگویم. امّا چه کنم که مادرت فاطمه(س) است.))

برای همین چیزی نگفت و رفت.

*

و می‏گویند برای همین بود که عاقبت‏ش چنان نورانی شد...

رحمه الله علیه.


گناه ما را بی‏چاره کرده

گفت:

یکی یک روز امام زمان (عج) را دید که رنگ به رخ‏سار ندارد و لاغر و نحیف است.

از آقا پرسید:

چرا این‏طور شده‏اید؟

آقا فرمودند:

گناهان شیعیان‏مان ما را به این روز انداخته است... 

*

آقا ما را ببخش. باور کن بی‏چاره‏ایم. گناه ما را بی‏چاره کرده. ما هم منتظریم بیایی و نجات‏مان بدهی.


ارمیای تک‏و‏تنها در ترس استریت ان.وای.سی!!!

دی‏شب نمی‏دانم چرا یاد بیوتن امیرخانی افتادم. یاد آن قسمت شب قدرش.

خیلی احساس هم‏ذات پنداری کردم با ارمیای تک‏و‏تنها در زیر درختی در انتهای تاریک خیابان تِرِسِ ان.وای.سی.

به زودی ان‏شاءالله تکه‏هایی از آن بخش کتاب را می‏گذارم روی وب‏لاگ.

به یاد سیلور من و راننده‏ی تراک و حاج مهدی و سهراب و مصطفا و رضالبنانی و...:

آلبالا...لیل...والا

گرفتاری مال رفاقت است.

دوست‏ت دارد لامذهب...


ذکر میان‏بُر

رفت پیش استاد و گفت:

ذکری را به من یاد بده که با آن به‏طور میان‏بُر مسیر عرفان را طی کنم.

استاد تأملی کرد و فرمود:

((الّلهم صلّ علی محمّد و آل محمّد))

*

و علامه‏ی امینی(ره) نیز فرمود:

((نیمی از ثواب الغدیر را می‏دهم به کسی که بعد از صلوات، بگوید: و عجّل فرج‏هم))


شیر و نمک

گویند:

برای علی(ع) شیر و نمک آوردند.

شیر را کنار گذاشت و فرمود:

((غُرّی غَیری...

برو یکی دیگر را گول بزن.))

*

می‏گویند هیچ‏گاه بر سر سفره‏ای که در آن بیش از یک نوع غذا باشد، حاضر نمی‏شد...

 


من و کفتر!

دی‏شب توی مسجد داشتم نماز می‏خواندم. آن‏هم یک‏جایی که قشنگ توی چشم مردم بود. البته من تقصیری نداشتم. چون جای دیگری نمی ‏توانستم بروم. موقع قنوت، دستم را مدل آیت‏الله بهجت بالا گرفتم. با این امید که مردم ببینند و بگویند این یارو چه‏قدر خفن است. در همان لحظه فشار یک‏ضربه‏ی کوچک را روی سرم حس کردم.

نمازم که تمام شد،‏ بالای سرم را نگاه کردم.

دیدم که یک کفتر، درست بالای سرم نشسته است و خودش را راحت کرده روی سر من.

پیرو یکی از یادداشت‏های قبلی این وب‏لاگ با موضوع خوش‏بینی، خدا را شکر کردم که گاوها نمی‏توانند پرواز کنند و بعد از آن هم به ریاکاری خودم فکر کردم.