آه از آن اختیار...
ای دل تو چه میکنی؟
میروی یا میمانی؟
آه! از آن اختیاری که تو را از حسین(ع) جدا کند...
(سید مرتضا آوینی-روحش شاد)
ای دل تو چه میکنی؟
میروی یا میمانی؟
آه! از آن اختیاری که تو را از حسین(ع) جدا کند...
(سید مرتضا آوینی-روحش شاد)
«کلّ ارض کربلا»
پس...
در هر خاکی عشق یافت میشود.
(کتاب همهجا همین جاست-علی اکبر بقایی-مؤسسهی فرهنگی عماد)
امسال برای محرم دلتنگتریم...
و برای «تو» دلتنگتر از محرم.
هر کس که رسد لبی به پیمانه زند
باده زند و نعرهی مستانه زند
من مست و تو مست و همهی عالم مست
پس کیست بیاید و به ما حد بزند؟؟؟؟
زمانه بر سر جنگ است؛ یا علی مددی!
*
لبیک یا علی!
یا امیرالمؤمنین!
غدیر مبارک.
هر کس عاشق شود
خدا او را به بلا گرفتار میکند
....
...
..
او را به خاک زمین گرفتار میکند!
(رمان سرزمین گوجههای سبز-هرتا مولر)
یک جملهای هست که اول یکی از فصلهای رمان «سالهای سگی» ماریو بارگاس یوسا نوشته شده بود.
خیلی زور زدم تا به خودم بقبولانم که مهملات است، امّا انگار دارد راست از آب در میآید:
نقل به مضمون:
«فساد در هر نسلی جای خودش را پیدا میکند و به استیلا میرسد...»
*
خدا رحممان کند.
در کتاب «مرشد و مارگریتا»ی میخائیل بولگاکف، یک جایی هست که «مَتّا باجگیر» -از حواریون مسیح(ع)- میرود پیش شیطان و میگوید که یسوعا (مسیح)، کتاب فلانی را خوانده و خوشش آمده. برای همین دستور داده که به او پاداش بدهی.
شیطان میپرسد که حالا چه پاداشی به او بدهم؟
مَتّا میگوید: او و معشوقه اش را در آرامش نگه دار. به آنها آرامش بده.
شیطان میپرسد: حالا چرا آرامش؟ چرا آنها را با خودت به سمت نور نمیبری؟
متّا میگوید:« آنها هنوز لایق نور نشدهاند و لیاقتشان همین آرامش است...»
***
فارغ از مشکلات عقیدتیای که در این کتاب موجود است و...؛ دیالوگ تکاندهندهای بود. لااقل برای من.
دل، این دل پر حسرت و غم هدیه به تو
شمع و شب و دفتر و قلم هدیه به تو
میخواستم از درد جدایی بنویـ....
این نامهی ناتمام هم هدیه به تو
(ناز نفس شاعرش...)