چه خواهد کرد با ما عشق؟

صفحه خانگی پارسی یار درباره

هیچ دلی عاشق و دچار مبادا....

هیچ دلی عاشق و دچار مبادا

عاقبت چشم ، انتظار مبادا

 

می‏روی و ابرها به گریه که برگرد
چشم خداوند اشکبار مبادا

تشنه لبی مست رفته است به میدان
این خبر سرخ ناگوار مبادا

تشنه لبی مست رفته است به میدان
آینه با سنگ در کنار مبادا

تشنه لبی مست رفته است به میدان
وعده ی دیدار بر مزار مبادا

تشنه لبی مست رفته است به میدان
تشنه لب مست بی قرار مبادا

شیهه اسبی شنیده می شود از دور
شیهه اسبی که بی سوار مبادا

این طرف آهو دوید آن طرف آهو
دشت در اندیشه ی شکار مبادا

وسعت دشت است و وحشت رم اسبان
غنچه ی سرخی به رهگذار مبادا

زندگی سبز و مرگ سرخ مبارک
دشت پر از لاله بی بهار مبادا

عالم کثرت گشود راه به وحدت
هیچ به جز آفریدگار مبادا

 

(استاد فاضل نظری)


دو رباعی...

از دست تو ای قاتل جانم فریاد

من یاد تو هستم و تو بردیم ز یاد

هر بار نگاه من و تو خورد به هم...

دل سوخت و خاکستر دل رفت به باد...

*

تقویم دلم سوخت،ولی آبان ماند

هر لحظه که من پیش تو بودم آن ماند

با آن که دلم سوخت به پای تو ولی...

در حسرت یک سلام بی پایان ماند...

17/1/1387

 


تو به من خندیدی...

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالها هست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرارکنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

                -که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت .

                               

                                        مرحوم حمید مصدق

 


زمانه

آن کس که بداند بازگشتش به کجاست و چگونه کیفر کردارش را می بیند، هرگز با کسی نیرنگ و مکر نمی کند، ولی ما در زمانی واقع شده ایم که بیشتر مردم نیرنگ، فریب و مکر را زیرکی فرض کرده و [بدتر از آن] یی خردان نیرنگبازان را، زیرک و سیاستمدار پنداشته اند.

«بخشی از خطبه 40 ـ نهج البلاغه»


روح نازنین

چون مرا از عالم بالا به قالب(تن) می اوردند، مرا یادست که ملائکه

می گفتند این روح نازنین را به دنیا فرستند تا چه حکمت است ؟  

حق تعالی ، ملائکه را فرمود: 

" در زمین نظر کنید تا چه می بینید ؟ " 

گفتند:پیرزنی می بینیم سبویی بر گردن دارد و

به دشواری به کنار آب می رود .

فرمود : آن روح را به عالمی می فرستم 

که اگر آن  سبوی را ، از دست پیرزن بستاند و پر آب کند

ثوابی یابد که شما به چندین هزار سال عبادت نیابید . . .

(سهل تستری)


از: سید حسن حسینی

آخرین متنی که سید حسن حسینی قبل از مرگ روی وبلاگ اش گذاشت:

 

« چه نعمتی است نادانی برای بال های پرنده.

دانستن،حجم قفس را به رخ بال پرنده می کشد.

آه چه می شد اگر نمی دانستم !

خوشا به حال آن که نمی داند و بالهایش با قفس فالوده می خورد.»


به دنبال خدا...

به دنبال خدا

کشیشی در روستائی از مناره ی کلیسا بالا می رفت تا به خدا نزدیک تر شود .

می خواست مانند موسی(ع) کلام خدا را به گوش اهالی روستا برساند.

روزی تصور کرد صدائی می شنود.

 پس فریاد زد : خدایا کجائی ؟ من صدایت را به وضوح نمی شنوم.  

صدایی آمد  : من این پایین هستم . میان بندگان. تو کجائی؟

*

گمشده

روزنامه را که باز کردم. عکس خودم را در ستون گمشده ها دیدم. با شماره تلفنی که پایین آگهی بود.

تماس گرفتم ؛ اشغال بود...!


دریا شبیه تُنگ برای نهنگ هاست...

پرواز هتک حرمت تیر و فشنگ هاست

این پاسخ همیشه ی ما به تفنگ هاست

ساحل دریچه ای است به دنیای بی حصار

دریا شبیه تُنگ برای نهنگ هاست

پایی نمانده است ، چرا سنگ ؟!! بس کنید!

آخر مگر نه سنگ سر راه لنگ هاست

هر خال یک " نشانه ی یأس از رسیدن" است

که داغ عشق ماه به جان پلنگ هاست

یک رنگی ات رها کن و رنگین کمان بشو

دنیا مجال جلوه ی این هفت رنگ هاست

بی تو فقط به مردن خود فکر میکنم

بیچاره آینه که دلش خوش به سنگ هاست

( محمد علی علیزاده )


هفت خوان را گشته ام هفتاد خوانم آرزوست...

ماه امشب قصه ها دارد برایم رو کند
آه اگر این ابر بگذارد که او سوسو کند

این جهان و آن جهان بی تو دروغی بیش نیست
عشق را بگذار تا با مرگ رودررو کند

باغبان امروز صبح از خانه اش بیرون زده است
قصد آن دارد که گلهای جوان را بو کند

روستا یادت به خیر آنجا که در پای تنور
کدخدا گاهی نگاهی سوی کدبانو کند

عشق بی پرواست پس حالا که بی پرواست عشق
کاشکی فکری برای این دل کمرو کند

هرچه باداباد امشب دل به دریا می زنم
شاید این امواج خشم آلود با من خو کند

هفت خوان را گشته ام هفتاد خوانم آرزوست
پهلوانی هست آیا پنجه در بازو کند

بادها از هر طرف فریادها از هر طرف
تا کجا این کشتی بی بادبان پهلو کند

از : مهدی جهاندار


سه تا دو بیتی آب کشیده!

 اول((سلام)) و بعد از آن ویرگول نقطه؛

در کل عمرت گول خوردی،گول، نقطه.

چیزی نمانده...مثل انسان زندگی کن،

داری به پایان می رسی ای غول! نقطه.

1/11/86

کنار بخاری

*

دلا تا کی در این دنیا بمانی؟

اسیر لشکر غم ها بمانی؟

به هر کس دل ببستی پر زد و رفت

بیا پابند حق شو تا بمانی.

20/1/1386

خانه/اعصاب داغان

*

در این پس کوچه های رنگ وارنگ

شده قلبم برای عشق تو تنگ

در این عصر مدرن و پر هیاهو

بزن با نی برای عشق آهنگ

21/8/86

اتوبوس