چه خواهد کرد با ما عشق؟

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اگر من شما را فراموش کردم...

هو الحق

*

بماند سال ها این نظم و ترتیب

ز ما هر ذره خاک افتاده جایی

غرض نقشی است کز ما جا بماند

که هستی را نمی بینم بقایی

مگر صاحب دلی از روی رحمت

کند در حق درویشی دعایی...

(سعدی)

*

آقاجان!

دعایم کن.

اگر من شما را فراموش کردم، شما من را فراموش نکن...


زیارت-مژگان عباسلو

زیارت

هر روز در سکوت خیابان دوردست
روی ردیف نازکی از سیم می‌نشست
وقتی کبوتران حرم چرخ می‌زدند
یک بغض کهنه توی گلو داشت...می‌شکست
ابری سپید از سر گلدسته می‌پرید:
-جمع کبوتران خوش آواز خودپرست!
آنها که فکر دانه و آبند و این حرم
جایی که هرچقدر بخواهند دانه هست
آنها برای حاجتشان بال می‌زنند
اصلاً یکی به عشق تو آقا پریده‌است؟
رعدی زد آسمان و ترک خورد ناگهان
از غصه‌ی کلاغ، کلاغی که سخت مست...
ابر سپید چرخ زد و تکه پاره شد
هرجا کبوتری به زمین رفت و بال بست
باران گرفت -بغض خدا هم شکسته بود
اما کلاغ روی همان ارتفاع پست
آهسته گفت: «من که کبوتر نمی‌شوم
تنها دلم به دیدن گلدسته‌ات خوش‌ست...»

مژگان عباسلو

بر گرفته از پایگاه لوح


مضامینی از مکارم الاخلاق امام زین العابدین (ع)

خدایا!

مرا در میان مردم ذره ای بالا مبر، مگر آن که مرا به همان قدر در پیش خودم پایین بیاوری.

 

برایم عزت ظاهری ایجاد مکن. مگر آن که نزد خودم به همان قدر خواری باطنی ایجاد کنی.

 

تنها تا زمانی به من عمر ده که صرف طاعت تو شود. هر وقت که جانم داشت به چراگاهی برای شیطان تبدیل می شد، هر چه زود تر بگیر و با خود ببر.

 

در راه گسترش عدالت، به من جامه ی پرهیزگاری بپوشان.

 

کمکم کن بتوانم خوبی هایم به دیگران را کم بشمارم، هر چند که زیاد باشند و همین طوربدی هایم را هر چند کم باشند زیاد بشمارم.

 

یا ارحم الراحمین!

 

 

برداشت هایی از گزیده ی مناجات مکارم الاخلاق امام زین العابدین (ع) 

انتظار

آدمی زاد وقتی منتظر کسی باشد، اوایلش آرام است.هر از چند گاهی به راه نگاه می کند. گاهی ساعت ش را می بیند. بیش تر وقت ها هم سرش را به کاری گرم می کند تا بی کار نباشد و هم این که از آن یک ذره ای که ذهن اش درگیر انتظار است راحت شود. اما کمی که می گذرد، دل آدم شور می زند. دست و دلش به هیچ کاری نمی رود.  اگر نشسته باشد، بلند می شود. اگر ایستاده باشد، قدم می زند. کم کم بی تاب می شود. قلب ش تاپ تاپ می کند. بغض راه گلویش را می بندد و می خواهد خفه اش کند. اما معمولاً گریه اش نمی گیرد. یک تکه آتش است. حتا کم کم به فکر خودش هم نیست. فقط به او فکر می کند. آن که قرار است بیاید. مدتی که از حالت بی تابی بگذرد، اوضاع عوض می شود. می نشیند یک گوشه و سر به گریبان فرو می برد. دیگر برای ش فرقی نمی کند که «او» بیاید یا نه. از بس به ش فکر کرده که دیگر یک پارچه شده است: او. آن قدر به فکر خودش نبوده که چیزی به اسم «من» برای ش غیر قابل فهم است. از بس سوخته دیگر وجود ندارد. حتا خاکستر هم نیست.

 

از مرحوم میرزا اسماعیل دولابی

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی

محبین و دوستان اهل بیت (ع) قلبشان از نور ساخته شده است ؛ لذا محال است دل آنها معصیت را دوست بدارد . به همین خاطر است که به محض اینکه زیر فشار شهوات و خواهش های بدن مرتکب معصیتی شدند می گویند : آخ ؛ ای کاش مرتکب نشده بودم! به همین سبب اصلاً معصیت دوستان اهل بیت(ع) را ننوشته اند . ان شاء الله خودت این حقیقت را باور کنی تا بهره اش را ببری و الّا در دستگاه خدا همه کارها درست است و گناهی برای دوست اهل بیت نوشته نشده است ؛ لیکن برای اینکه بهره این حقیقت را ببری باید آن را باور کنی . قبول خودت شرط است . به خودت تلقین کن که خدای ما مصنوعش هم خوب است . خودت هم که مصنوع خدایی ، پس خودت هم خوبی. دائم نگو من بدم.


سفر ایستگاه

سفر ایستگاه

 

قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود

 

و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
          به نرده های ایستگاه رفته
                                     تکیه داده ام!

 

قیصر امین پور


قرن دو هزار بعلاوه یک-زنده یاد دکتر سید حسن حسینی

قرن دو هزار بعلاوه یک

زنده یاد سید حسن حسینی

 

 

پشت سر قرنی که طی شد

پیش رو صد برگ تازه

انتخاب آدمی چیست

زندگی یا مرگ تازه

قرن طوفان تباهی

قرن باران سیاهی

گریه های از ته دل

خنده های اشتباهی

قرن تبعید محبت

موسم پژمردن دل

قرن تکثیر تقلب

قرن خنجر خوردن دل

پاک بازی رو به کاهش

نانجیبی در فزونی

سینه سینه در سرایت

دشمنی های عفونی

قرن تنهایی و تلخی

فصل فقر و نامرادی

گورهای دسته جمعی

خانه های انفرادی

روزگار عهد سستی

قرن سخت افزار و سی دی

زایش ویروس وحشت

انتشار نا امیدی

روی لب های مدارا

نقش لبخندی معطل

مهربانی ها خلاصه

کینه ورزی ها مفصل

قرن فرصتهای فاسد

لحظه های نامناسب

قرن استعفای عاشق

قرن استیلای کاسب

رفته تا اوج ثریا

شاخص سردرگمی ها

در نخاع مهربانی

ترکش نامردمی ها

قرن ترویج حرامی

عرصه ایمان انبوه

بی وفایی های واجب

مهربانی های مکروه

موسم نوآوری ها

برگ ریزان بهاری

زندگی های مکرر

مرگ های ابتکاری

قرن  از  اصلی رمیدن

قرن غلطیدن به فرعی

قرن دین را سر بریدن

با  اصول ذبح  شرعی

عشق در خط مقدم

پاتک بی وقفه نان

وای بر رزم آور دل

بشکند گر خط ایمان


پغی!

پغی ( پری سابق) bonjour

شما خوب هست؟ شما شوهر خوب؟ طفلان خوب؟ من خوب هست. اشعار نوشت. نکاشی نکرد. من این جا تنها که بود، آشپز پخت. اتاق جاغو کرد. من آشپزی آهسته کرد. امروز ظهر غذا مهم پخت. مزه chien داد. آدم تنها شد، زهر ماغ هم خورد؛ ولی برا شما یک غذا دستور نوشت: سیخ زمینی گرفته سرخ کرده، ولی نه مهم. بلغم را رنده کرد، ولی نه لاغر. گوش را تو سرکه لالا کرد ولی نه تا همیشه. بعد این ها جوشش کرد در یک قابلمه. گرد چماق لازم شما ریخت. این غذا لازم به شوهر داد. محبت شوهر فراوان شد. آکا جواد خوب نه. عهد می کرد، وفا لازم کرده بوده باشد. ولی من آکا جواد دوست هست. شما به او چیز رسانید ( چه گفت شما در فارسی؟) سلام رسانید. به فاطی، مغ یم، جلال، جمیله و هاجغ هم لازم همان رسانید.
دوستداغ شما
سهغاب
سهراب سپهری / حبیبه جعفریان
انتشارات سروش

 


گفتی که تو را عذاب خواهم فرمود....

گفتی که تو را عذاب خواهم فرمود

من در عجبم که در کجا خواهد بود

آن جا که تویی عذاب ان جا  نبود

انجا که تو نیستی کجا خواهد بود؟

ابو سعید ابی الخیر

 *

افسوس که آنچه برده ام باختنی  است

بشناخته هایم همه نشناختنی ا ست

برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت

بگذاشته ام هر آنچه باید برداشت

خواجه نصیر توسی

 

 


بیش از این از شمس تبریزى مگو...

من چه گویم یک رگم هشیار نیست
شرح آن یارى که او را یار نیست
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
گفتمش پوشیده خوش‏تر سرّ یار
خود تو در ضمن حکایت گوش‏دار
خوش‏تر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
گفتم ار عریان شود او در عیان
نى تو مانى نى کنارت نى میان
آفتابى کز وى این عالم فروخت
اندکى گر بیش تابد جمله سوخت
فتنه و آشوب و خونریزى مجو
بیش از این از شمس تبریزى مگو

 

مولوی