محل نوشتن دلتنگیهای ما!
آنکس که دلم نهاده اندر برزخ
در دوری او بهشت، همچون دوزخ
گفتم که دلم هوای او دارد، گفت...
درد دل خود را بنویسم بر یخ!!!
آنکس که دلم نهاده اندر برزخ
در دوری او بهشت، همچون دوزخ
گفتم که دلم هوای او دارد، گفت...
درد دل خود را بنویسم بر یخ!!!
دنیاست و جنس بودنش از عدم است
با آنکه عروساست، ولی بد قدم است
«نوشش به هزار نیشتر آغشته...»
صد نکته بخوان از این حدیثی که کم است
گفتم که بمان، ولی تو خندیدی که...
خندیدی و بعدِ خنده ترسیدی که...
القصّه؛ گرفتار شدم. بعدش هم...
ای کاش تو هم بودی و میدیدی که...
غم میخورم و به لطف غم چاقترم!
در چاقشدن از همه خلاقترم!
یک عمر امید زندگانی بود و...
امروز به مرگ خویش مشتاقترم.
در سلطنت رسانهها کَر شدهایم
هر روز جهان بدتر و بدتر شدهایم
پنداشتهایم اهل تمدن هستیم
بیپرده بگویم؛ همهگی «خر» شدهایم!!!
در ظاهر خود شبیه نیلوفرها...
...هستند؛ولی بُرنده چون خنجرها.
اینان چه ز جان من دگر میخواهند؟
ای فاطمه جان! امان از این دخترها!
***
با عرض پوزش از دختران گرامی.
شعر است دیگر...مگر خودتان هم شعر راجع به پسرها ندارید؟
«پسرا شیرن...دست بزنی میمیرن!!!!!»
هر کس که رسد لبی به پیمانه زند
باده زند و نعرهی مستانه زند
من مست و تو مست و همهی عالم مست
پس کیست بیاید و به ما حد بزند؟؟؟؟
دل، این دل پر حسرت و غم هدیه به تو
شمع و شب و دفتر و قلم هدیه به تو
میخواستم از درد جدایی بنویـ....
این نامهی ناتمام هم هدیه به تو
(ناز نفس شاعرش...)
در کشمکش تو هیبتم شد نابود
کاشانه و نام و دودمانم شد دود
گویند رهایت کنم، آسوده شوم...
گیریم که آسوده شوم، بیتو چه سود؟
(داغِ داغ؛آبان 88)