عطش
عمری شد دل و دمی نیاسود
یک عمر دلم در طلبت بود
دیدار تو حاصلم شد،اما...
دیدار به جز عطش نیفزود!
زمستان 1387
*
تنها شده ام بیا و غم خواری کن
بیمار خراب را پرستاری کن
دارد همه آبروی من می ریزد
ای عشق!بیا و آبرو داری کن.
پاییز 1387
*
عمری ست دلم در پی تو خانه به دوش است
دل خانه به دوش است ،تو را حلقه گوش است
این گونه نبین ساکت و آرام نشسته
زنجیری تو گشته ؛کنار تو خموش است
رمضان 1387