درد دلی از سر دلتنگی
شادی، موقت است، پیاپِی نمی شود
انگار این جهان به خوشی طِی نمی شود
چیزی است در دلم که بیانش به حرف، نه...
حتّا به آه و ناله ی با نِی نمی شود
دریای آتش است دلم. محض عافیت..
یک ذرّه از حرارت دل، قِی نمی شود!
«می» را حرام کرده و شاید به این دلیل:
«مستی» به زور بادیه و مِی نمی شود
من با خوشی شبیه دو قطب مخالفیم
«مرداد»، هر چه که بشود، «دِی» نمی شود
تا مرگ، مانده یک قدمم فاصله، ولی..
افسوس می خورم که چرا طِی نمی شود