سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چه خواهد کرد با ما عشق؟

صفحه خانگی پارسی یار درباره

درباره‏ی طلا و مس

سالیانی بود که پای‏مان را داخل سالن سینما نگذاشته بودیم. آخرین فیلمی که در سینما دیده بودیم‏ «بادام‏های تلخ» بود. یادم است فریبرز عرب‏نیا و بهاره ره‏نما توی‏ش هنرنمایی می‏کردند. آن را هم جناب خان‏دایی‏مان برد. آن موقع 4م دبستان بودم. زمان گذشت و گذشت تا «تنها دو بار زنده‏گی می‏کنیم» اکران شد. فیلمی که شنیدم در کلّ سینما 4میلیون تومان فروش کرد و فقط 6 سینما آن را اکران کردند. 1 یا 2 اکران در روز. برای آن هم به این دلیل رفتم سینما که فکر می‏کردم شاید هیچ‏وقت سی‏دی‏اش را نتوانم از بقالی بخرم. در سالن سینما 6 نفر بودیم موقع پخش فیلم. فیلم بدی نبود. غیر از این یک مورد، از 4م دبستان تا دی‏روز سینما نرفته بودم.

***

دقیقاً نمی‏دانم به چه انگیزه‏ای. ولی دی‏روز رفتم سینما تا «طلا و مس» را ببینم. بلیط 4000تومنی را به خاطر «سه‏شنبه» بودن، 2000 تومن خریدم. نکاتی برایم جالب بود که اشاره می‏کنم:

1.ساختار فیلم طوری بود که بیننده مُدام بین خنده و گریه سرگردان بود و این باعث می‏شد که مخاطب خسته نشود و پا به پای فیلم پیش‏برود.

2.پایان این فیلم بر خلاف قاطبه‏ی فیلم‏های مذهبی که در آن‏ها مریض لاعلاج شفا می‏گیرد و بده‏کاری‏ها رفع می‏شود و گره از کار شخصیت‏ها باز می‏شود، این‏طور نبود. در پایان فیلم زهراسادات هنوز بیماری‏اش را دارد، سید رضا مشکل چشم‏ش را دارد، ولی همه چیز به‏تر از قبل است.

3.معلوم بود که کارگردان یک مدتی را با جماعت روحانیون سر کرده است. چون مثل بقیه‏ی فیلم‏ها یک تصویر ‏تخیلی از حزب‏اللهی‏ها نمایش نمی‏داد.

4.جایی که پرستار بیمارستان -که در عالم واقع هم‏سر رامبد جوان نیز می‏باشند- به خانه‏ی سید رضا می‏رود خیلی بیش‏تر جای کار داشت. آن تکه را به گمان‏م که کارگردان از فیلم «قرمز»کیشلووسکی برداشت کرده بود. همان جایی که آن زن فاحشه -که هم‏آپارتمانی‏های‏ش برای اخراج‏ش از ساختمان‏شان تومار جمع کرده بودند- به شخصیت اصلی فیلم پناه می‏برد و...

(البته هیچ منظوری در مورد پرستار ندارم‏ها...)

عمده‏ی نقطه‏ی اتصال شکاف بین قشر مذهبی و غیرمذهبی جامعه به نظرم در نوع رابطه‏ی سید رضا و زهراسادات و پرستار نمایش داده شده بود.

5.با توجه به روابط زناشوهری بین سید رضا و هم‏سرش و بیماری زهراسادات و تلاش او برای خانه‏داری در عین حالی که بیمار است مرا به یاد خانه‏داری بی‏بی فاطمه(س) در روزهای آخر عمرشان انداخت و به اندازه‏‏ی یک مجلس روضه از ما اشک گرفت...

6.مسئله‏ی بعدی که در درس‏های حاج آقا رحیم هم -به طور مستقیم و غیر مستقیم- روی آن خیلی تأکید می‏شد «محبّت» بود. در زبان عربی هم «حبّ» را تقریباً معادل «عشق» می‏دانند. چیزی هم که زندگی سید و هم‏سرش را آن‏طور محکم نگه‏داشته بود عشق بود. در این وانفسای سینمایی، پرداختن به عشق آن‏هم به نحوی که در سینمای ما غیر متعارف است خیلی دست مریزاد دارد.

***

در کل، فیلم باز هم جای کار داشت، ولی باز هم دم کارگردان گرم.

***

درباره‏‏ی طلا و مس، بخوانید:
1.یادداشت وحید جلیلی در نشریه‏ی راه.
2.یادداشت یکی از اوینیان را به نام رسول حمیدی
3.
گزارشی در باره‏ی فیلم‏های جشن‏واره‏ی فجر-وحیدجلیلی