صورت مسئلهای در باب مسخ!؟
یک مسئلهای در جامعهی مسلمین هست که ذهنم را بدجوری به خود مشغول کرده.
اگر بخواهم رکّ و پوستکنده بگویم، مسئله اینطور است که هر چند وقت یکبار میبینیم که عدهای از نیروهای مذهبی به طرز عجیبی استحاله -و حتّا شاید بهتر باشد بگویم مسخ- میشوند؛ و این مسئله مربوط به امروز یا دیروز نیست. بلکه 1400سال است که دارد اتفاق میافتد. به عنوان مثال، یارانی که یک زمان بر سر بیتالمال آنقدر حساس بودند که گهگاه -درست یا اشتباه- آنها را متحجر و وسواسی میخواندیم، حالا گونیگونی پول بیتالمال را به فنا میدهند و توجیهاتی هم برای کارشان ساختهاند و اگر هم اعتراض کنی به کارشان، بعید نیست که یک فتوایی هم بسازند مبنی بر ارتدادت.
یا مثلاً کسانی که یک زمان حتّا به عدالت امام(ره) هم خرده میگرفتند، حالا پشت سر یزید هم نماز میخوانند و ککشان هم نمیگزد و خوشنودند به اینکه توفیق دارند پشت سر چنان امامی نماز بخوانند.
طلحه و زبیر با آن سابقهی درخشان یک روزی میآیند و جلوی علی(ع) میایستند.
عمر سعد و شمر هم جلوی حسین(ع).
یعنی اینان را چه گشته که این طور میشوند؟
خیلی از اینها حالیشان هم نیست که چه میکنند. نماز و روزهیشان سر جایش است. ولی آخر هم سر امام را قربةً الی الله میبرند.
خدا نیاورد که ما اینطور شویم!