چند بند پراکنده از یک مربع ترکیب ناتمام
هر شب دلم بهانه ی دلدار می کند
شعرم هوای قافیه ی یار می کند
ماه است و نیمه شب چه گرفتار می کند!
سر را نصیب سینه ی دیوار می کند
...ماه و پلنگ و زخم و شب و ناله ی فراق...
...دیوار و ردّ خون و سر و درد و اشتیاق...
* * *
وقت غروب بود که از راه او رسید
دل نعره زد ، قناری دل از قفس پرید
چاقو به جای سیب دو دست مرا برید
قایم شدم مرا نبَرد سر کشید و دید
دست مرا گرفت، وَ با خود کشید و برد
عاشق شدم! دل از پی او رفت و خست و مرد!
* * *
سالی خرید عید دلم سنگ قبر بود
سالی که سر به سر همه باران و ابر بود
بالای سنگ قبر درختی ستبر بود
او رفته بود و کار دلم رنجِ صبر بود
هر جا روی گلم، به خدا دوست دارمت!
زیبای خفته ام ! به خدا می سپارمت...