تقویمها را وارسی کردند
تقویمها را وارسی کردند: افسون مدار دور گردونست
افسون چشم ساحرانی که دستانشان در دست قارونست
ردّی که برجا بود از خورشید در هایوهوی سایهها گم شد
تنها همین ماندهست: رازی که در سینهی فانوس مدفونست
مردی نمیبینیم در میدان چندان که میگردیم و میگردیم
آواز پای مرد؟ افسانهست، این شور از خلخال خاتونست
بشنو؛ «هنوز آواز پایی نیست» در گوش بیهوش خیابانها
در شهر بوی مرگ پیچیدهست، این گرگ وحشی تشنهی خونست
ای سینهزنها! از چه میگریید؟ این نینوا دشت شهادت نیست
ای آهوان خسته! بگریزید، نام رضا نیرنگ مامونست
آن دورها گفتی سواری بود، اما همین گرد و غباری بود
آری، ببین دستان موسی باز در جستجوی دست هارونست
تقویمها را وارسی کردند، امروز هم روز اباذر نیست
اینک تو و فردای دیروزت: آیندهی تلخی که اکنونست
(امید مهدی نژاد)