دو غزل از عشق
دو شعر از محمد علی علیزادهی عزیز میگذارم.
به امید اینکه هر چه سریعتر وبلاگش را بهروز کند.
دلمان تنگاش شده است.
*
هر روز ما تواتر اندوه و ماتم است
این،سرنوشت حتمی اولاد آدم است
هر چیز را که مینگری ریخته بههم
تنها نزول غم به من و تو منظم است
من نه سیاوشام وَ نه یوسف، خطر مکن
پایان بده به وسوسه، پرهیز من کم است
آدم فروش، عاقبتاش غیر شرم نیست
بنگر که پیش باد سر خوشهها خم است
ما را مسیحوار خدایا بیافرین!
وقتی نصیب ما پدری همچو رستم است
قانون جاذبه، حسد خاکها به توست
از اوج دل ببُر که سقوطت مسلّم است
مُهری بزن به پای لبام با لبات که تا ــ
دانند عشق بین من و تو چه محکم است
****
تویی خیال من و در خیال می مانم
در آرزوی همیشه محال می مانم
برای آن که همیشه تو در دلم باشی
اگر چه راکدم اما زلال می مانم
محال باد که من باعث گناه شوم
برای آنکه نچینند کال می مانم
به باد دادن و سوزاندن است مقصدشان
به نام عشق نسوزم زغال می مانم
برای آنکه نمایان کنم غم و رنجم
شب چهاردهم هم هلال می مانم
تو ! ــ خواب هر شب من ــ هیچ دوستم داری؟
در انتظار جواب سوال می مانم
(محمد علی علیزاده)