عقل یا دل؟ مسأله این است...
عاشق آیت الله قاضی بود. فقها با قاضی مشکل داشتند. مردم هم طرفدار فقها بودند. از آنجایی که استعداد درخشانی داشت، مردم برای پدرش نامه نوشتند که پسرت میرود پیش آدمهای نااهل. جلویش را بگیر. پدر نیز از سر دلسوزی برای پسرش نوشت که راضی نیستم اگر بروی پیش قاضی.
چارهای نبود. میدانست که پدر دارد اشتباه میکند، ولی بنابر دستور خدا میبایست حرف پدر را گوش میکرد. 15سال گذشت و پدر مرد. به حکم شرع مراجعه کرد و دید که حال میتواند برود به دنبال معشوقش.
میگویند به خاطر همین اطاعت از امر پدر بود که خدا، محمد تقی بهجت را به یکی از بزرگترین علما و عرفای قرن حاضر تبدیل کرد.