چند روایت معتبر-مصطفا مستور
این کتاب را 2-3 سال پیش خواندم. خداوند این کتاب را درست در همان زمان برایم فرستاد که روحم نیازمند مطالب آن بود. یادم میآید که در مشهد بودم و داستان اولش را در حرم امام رئوف(ع) خواندم و گریه کردم. داستان اوّل کتاب اسمش ((چند روایت معتبر دربارهی عشق)) است. داستان معلم فیزیکی است که عاشق شاگردش، کیمیا طلوعی، میشود. عاقبت این عشق-مثل عمدهی عشقهای بنیآدمیان- به دل کندن ختم میشود. سایر داستانهای کتاب نیز روایتهای جالب دیگری هستند از زندگی. یکی از داستانها با حکایت سادهگی پدر شخصیت داستان شروع میشود: ((پدرم مرد، اما بیفاستروگانف نخورد...)) که به نظرم فوقالعاده است. داستان آخر کتاب-کشتار- نیز خیلی فوق العاده بود. داستان نامهنگاریهای یوسف و مونس. یوسف نویسندهی جوانیست که در قطار مشهد، بالاجبار، با خانوادهی مونس در یک کوپه همسفر است. همین همسفری سبب آغاز عشق آن دو میشود. عشقی که همانند عشق معلم فیزیک و کیمیا طلوعی به جدایی میانجامد. پایان ((کشتار))..... . پایانش را نمیگویم تا خودتان بخوانید.
به نظرم کارهای مستور را باید با همین کتاب شروع کرد. یک نکته که در کارهای مستور وجود دارد، این است که داستانهایش خیلی با هم رفیق هستند و بسیار دیده میشود که شخصیت یک داستان به داستان دیگری سر بزند و یا این که دیالوگها از این داستان به آن داستان سرک میکشند. در ضمن ((روی ماه خداوند را ببوس)) را نیز بخوانید.