سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چه خواهد کرد با ما عشق؟

صفحه خانگی پارسی یار درباره

وصال سیمین و جلال...

(زری با خود) می اندیشید: «کاش من هم اشک داشتم و جای امنی گیر می آوردم و برای همه ی غریب ها و غربت زده های دنیا گریه می کردم. برای آن ها که به تیر ناحق کشته شده اند و شبانه دزدکی به خاک سپرده شده اند.» . . . اندیشید روی مزارش هم چیزی نخواهم نوشت...
(سووشون،صفحه ی آخر)

***

شش سال بود که می دانستیم همین امروز و فرداست که سیمین دانشور هم برود../یک جا سیمین و نادر جدا شدند و  دروغ گفتند و نخواستند بچه ی شان اینجا با دروغ بزرگ شود و جایزه بردند، یک جا هم یک سیمین و جلال دیگر... بگذریم؛ عین آدم به هم رسیدند. این کجا و آن کجا!

خدا رحمت کند جلال را. خدا بیامرزد سیمین را. بالاخره رخت سووشونِ جلال را از تن در آورد و زرین بخت شد...   ناراحت شدیم از خبر.

فاتحة مع الصلوات.